تاریخهای خُرد: فکر کردن مورد به مورد
«حالا فکر میکنم اساس تاریخ خُرد کار روی مطالعات موردی است تا به تعمیمهایی قانعکنندهتر و پربارتر برسیم. مفهوم مطالعهی موردی را میتوان کموبیش مترادفی برای تاریخ خُرد در نظر گرفت- البته کموبیش.»
کارلو گینزبرگ
بهطور معمول، تاریخ خُرد راهی است برای دست یافتن به دانش و داستانهایی دربارهی جهان در مقیاسی کوچک. این تمرکز بر مقیاس کوچک به شکلهایی از پیوندها و نسبتهای سیاسی میانجامد که اغلب با تاریخ خُرد بهمثابهی تکههای کمتر شناختهشده و کمتر بازنماییشدهی تاریخ مرتبط دانسته میشود. این رویکرد تاحدی دست ما را باز میگذارد تا از فاصلهای نزدیکتر به رویدادها توجه کنیم و به بررسی آنها بپردازیم. چنین رهایی از قیدوبندی حس کنجکاوی تازهای دربارهی تاریخ سیاسی جهان و خصلتهای بینالمدنی[۱]، فرافرهنگی و فراملی آن در ما برمیانگیزد. در نتیجه، امکانی آسان و بیدردرسر در اختیارمان میگذارد تا نوعی تاریخگراییِ جایگزین و چندگانه به وجود بیاوریم.
کارلو گینزبرگ تاریخ خُرد را اینگونه تعریف میکند: «شکلی از تحقیق که فرای مشخصههای معمول تاریخ میرود و آن را به پدیدهای نو تبدیل میکند.» این پدیدهی نو الزاماً عجیب یا غیرعادی نیست، بلکه صرفاً روشی متفاوت برای نگاه کردن به ویژگیهای تمایلات مشترک است. این تفاوت ممکن است گاه متناقض به نظر بیاید. رابطهی میان امر خُرد و امر کلان در تمام ساختارهای قدرت و شکلهای تاریخی سلطه حضور دارد. لازم است ببینیم چه نوع جزمیت تاریخیای منجر به این فروکاهی جنبههای خرد ملموس زندگی و شکلگیری تاریخ کلان شده است. چهرهناشناسی[۲] تاریخ کلانْ ما را به سوی شناخت نیروهایی هدایت میکند که در پس نامگذاری چیزها وجود دارند. تمایز تاریخ در مقیاس خُرد و کلان برای چه کسی و در چه جایگاهی اهمیت دارد؟ تاریخ خُرد موجودیت روایتگری کلان تاریخی را به چالش میکشد، روایتی که تابهحال خود را یگانه داستانگوی تاریخِ بارها بازگوشده جا زده است. بالعکس، امر خُرد، با نامگذاریْ «چیزی دیگر» به میان میآورد. امر خرد فهم تاریخی جایگزینی را مطرح میکند که، در تناسب با سهم واقعی امور، مباحثاتی را دربارهی اکثریت قریببهاتفاق فرودستان جهان پیش میکشد، آنهایی که تاریخ و آرزوهایشان لزوماً رویتناپذیر نیست، بلکه عامدانه غیرقابلرویت شده است. تاریخهای خرد در جغرافیایی پهناورتری جریان مییابند. به لحاظ کمّی، این اشکال تاریخ، به واقع، سطوح کلانی برای درک جهانی هستند که در آن زندگی میکنیم. ارجاع واژهی «خُرد» در اینجا به اندازه و مقیاس نیست، بلکه یادآور تعاریف محتمل دیگری از تاریخ است.
امر خرد قادر است دیگربودگی را احیا کند؛ امر خُرد بازنمایندهی «دیگری» است، دیگرانی که میتوان، در این چارچوب، آنها را زندگیهایی پنداشت که همواره به حاشیه رانده و در پس روایتهای قدرتمند پنهان شدهاند. تاریخ خُرد میتواند با درهم تنیدن داستانهای افراد ناشناختهای که تابهحال هیچکس دربارهشان چیزی ننوشته است، لایههای مختلفی از شواهد را به کار بگیرد و بخشهای مغفولماندهی داستان شیوههای زندگی در گذشته را تکمیل کند. در نتیجه، شیوهی تمرینی تاریخ خرد انعطافپذیر و به تحولات بیشتر گشوده است. تاریخ خرد تحولی است که «دیگری» را وارد روایت میکند. هدفش این نیست که موضوعیت تاریخی را نابود کند، بلکه میخواهد این موضوعیت را از طریق روایت داستانهایی که در میان سطور مبارزهی سیاسی پنهان ماندهاند، به پرسش بکشد_ داستانهایی که دربارهشان چیزی نمیدانیم و حتی نمیدانیم که دربارهشان چیزی نمیدانیم.
برای ما تاریخ خرد پیوندی میان زندگی و تاریخ است که در آن تجربههای زندگی تکانه میخورند و از قطعیت خارج میشوند؛ کیفیتِ «چیز دیگری بودن» که در کُنه تاریخ خرُد وجود دارد امکانات بالقوهی جذابی به دست میدهد، چراکه با آنچه از تاریخ آموختهایم نقاط تلاقی دارد. این تلاقی فضایی برای بازاندیشی انتقادی و آنچه سانتوس عصیان تاریخ میخواند به وجود میآورد، فضایی برای برهم زدن شناخت کنونیمان از تاریخ بهمنظور احیای تکثر تاریخیای که در ذاتِ نسبتمندیهای خُرد/کلان وجود دارد. در سرآزاد، تاریخ خُرد به تمرینی توضیحی تبدیل شده است که در طول زمان گسترش یافته تا مطالعات موردی متعددی را شامل شود، مطالعاتی که در آنها تلاش کردهایم، همسو با تفسیر گینزبرگ از این مفهوم، به تعمیمهایی پروپیمانتر برسیم.
تاریخ باید حسی از عدالت تاریخی به دست بدهد تا گذشته_ هرقدر هم که حافظهی ما گزینشی باشد_ به رسمیت شناخته شود و مسئولیتمان در برابر حقیقت سرانجام ایفا شود. در اینجا، میانِ تکرار وقایع، تسلسل سیستمهای اجتماعی و شکلگیری تدریجیِ شرایط اجتماعی بههمپیوستگی وجود دارد. به بیان دیگر، میتوان برای درک تاریخ این پرسش را مطرح کرد که: «در آینده، چه بر سر گذشتهی جمعی ما خواهد آمد؟» این پرسشی است که ما با اشتیاق و نگرانی، دوباره و دوباره تکرارش میکنیم، بیاینکه پاسخ واضحی به آن بدهیم. یا، شاید پاسخش پرسش بینیازبهپاسخ دیگری باشد: «آیا اساساً تصور آینده بیآنکه گذشتهای مشترک در کار باشد ممکن است؟» پیشنهاد ما این است که تاریخهای خُرد میتوانند امید نوعی همبستگی را در این شرایط پارهپاره و فراسیاستزده زنده نگه دارند.
[۱] Inter-political، صفتی برای اشاره به روابط میان گروهها و بدنههای سیاسی مختلف که به لحاظ ریشهشناسی به روابط میان شهرهای یونانی اشاره دارد.
[۲] Prosopagnosia، نوعی اختلال شناختی است که در آن شخص قادر به تشخیص چهرههای آشنا و جمله چهرهی خودش نیست.