خودمردمنگاری را روشی نسبتاً جدید در پژوهش، بازنمایی، تفسیر و ارائهی پدیدههای اجتماعی و فرهنگی میدانند. این روش امکان محوریت بخشیدن به تجربهی خودِ نویسنده/ هنرمند و فهم بسترهای اجتماعی را به وجود میآورد و در تلاش است تا به فقدانی در شناخت آکادمیک پاسخ دهد، فقدانی که بهلحاظ مفهومی با به رسمیت شناختن «عواطف و بدنمندی» محقق، و بهلحاظ ادبی و زیباییشناختی با «روایتپذیر کردن» تجربهی زیسته مرتبط است.[۱] خودمردمنگاری در حقیقت مطالعهی پدیدههای فرهنگی از زاویهی تجربهی شخصی است.
بهعنوان نویسنده و دانشآموخته انسانشناسی، زمانی که موضوع «روایتهای زنان از برساخت هویت مادرانه» را برای نگارش رسالهی دکتری برگزیدم و بهدنبال انتخاب روشی مناسب برای مواجهه با میدان تحقیق بودم، درک و تجربهی خود از مادری را قوامبخش و تسهیلکنندهی صداها و روایتهای متعدد دیگر مادران یافتم. روشهای رایج و سنتی تحقیق، اتخاذ رویکردی بیطرفانه، رفتارگرایانه و بیرونی را پیشنهاد میداد که مصاحبه و گفتوگو با سایر مادران را در بر میگرفت و من را به درکی «بیطرف» از هویت مادرانه میرساند. این درحالی بود که من خود تجربهای پیشینی از نوعی هویت مادرانه داشتم و میتوانستم بهصورت بالقوه یکی از مطلعین این پژوهش باشم. تجربهی مشابهی در من نهفته بود که از اساس دغدغهی انجام این پژوهش را شکل میداد، اما حالا باید برای حفظ «بیطرفی» و «علمی بودن» پژوهشْ آن را به کناری میراندم.
بهتدریج دانستم که حذف تعمدی تجربهی مادریام، با همهی کوچکی، تغیُر و پویاییاش، در روایتهای پژوهش نقصانی مهم ایجاد میکند، نوعی دور شدن و فاصلهاندازیِ مخرب از میدان تحقیق. به عبارت دیگر، روایتهای آن پژوهش به تأمل، بازاندیشی، پرسهزنی و جستوجو در پیشپاافتادهترین و سادهترین مسائل زندگی روزمرهی مادری در قامت پژوهشگر نیاز داشت تا بتواند لایههای ظاهری واقعیت اجتماعی را کنار بزند و بستر اجتماعیفرهنگیسیاسیِ «مادری کردن» را در میدانی که انتخاب کرده بودم نشان بدهد.
این کار در پاسخ به نوعی نیاز به مستندسازی بیواسطه و دستاول از پیچیدگیهای روابط خانوادگی و همچنین موقعیتمندی[۲] افراد بود، نیاز به مستند کردن هویتهای متداخل افراد و عواطف و تجربههای بدنیای که شکلی از هویت مادرانه را برمیساخت و میتوانست چیزهای جدیدی دربارهی زندگی اجتماعی طرح نماید. این کار نوعی نگارش شهادتدهنده بود که جز از دریچه و زاویهی تجربهی مادری خودِ پژوهشگر میسر نمیشد.
به مدد خودمردمنگاری توانستم هویت خود را یک بار در کسوت پژوهشگر و بار دیگر در مقام مادرْ در روایتهای تحقیق بازسازی کنم. در حقیقت، حالا این امکان به وجود آمده بود که یافتههای پژوهش از عمق و بازتابندگی بالاتری برخوردار باشد. انگیزشهای شخصی در کنار تجربههای بدنی، دردها، حسها، عاطفهها و سکوتها_ و به عبارتی دیگر، ادراکات حسیای که بهعنوان یک مادر تجربه کرده بودم_ میتوانست وضعیت پیچیده و چندلایهای را در درون بستری اجتماعی قرار بدهد. جنبههایی از هویت انسانی که عموماً در پژوهشهای اجتماعی مورد غفلت قرار میگیرند.
«از دیدار قبلیمان به این فکر میکردم که خانهی ما در نارمک با خانهی طیبه در محلهی اتابک، فقط سیوپنج دقیقه فاصله دارد، اما انگار من از تبریز و او از بندرعباس آمده است، با صدها کیلومتر فاصله از یکدیگر. مادر بودن برای من انتخابی، ارادی، همراه با کنترل و پیگیریهای تمام پزشکی شروع شده بود، و برای او امری اتفاقی، غیرانتخابی و به دور از حداقل مراقبتهای پزشکی بود. … باورش برایم سخت بود که همان نظارت حداکثری، پزشکیزدگی، ریختوپاشهای بیدلیل و کالاشدگی که حس انفعال و خرفتی در من بوجود آورده بود، افسردهام کرده بود و بیش از پیش به دیگران وابستهام ساخته بود، مدینهی فاضلهی مادر دیگری باشد. احساس نیاز برآورده نشده به چکآپ مداوم، سونوگرافی، خوردن بیبرنامه، پروار شدن و بریزوبپاش مداومْ مادریِ طیبه را با حس کِشآمدهای از حسرت پیوند زده بود. خودش معتقد است که اگر در بارداریش خوب خورده بود و نگرانی آیندهی بیثبات، موهوم و «روی هوای» خانوادهشان_ که افسرده و درخودفرورفتهاش کرده بود_ را نداشت، پسرش نارس نمیشد و رسیده و سالم به دنیا میآمد. این مسئله بسیار مهم است زیرا معتقدم همین احساس نیاز ارضا نشده، مادری و نگاه طیبه به این مقوله را عمیقاً تحتتأثیر قرار داده است. اصلاً نمیتوان مادری کردنِ او را از بودن در شرایط بیماری، فوریتهای پزشکی و اضطرار همیشگی اقتصادی جدا دانست چراکه اینها ویژگیهای جداییناپذیر فرایند مادری اوست.»[۳]
روش بازاندیشانهی خودمردمنگاری_ آنطور که بهتدریج آن را شناختم_ با کنشگری و مسئولیتپذیری انسانی همراه است و برای نویسنده/هنرمند از یک سو، و خواننده از سویی دیگر، فرصتی فراهم میکند تا موقعیت خود را در زندگی بهتر بشناسند، به آن معنا بدهند و برای بهبود آن بکوشد. بنابراین، روایتهای شخصی دیگر تنها شرح زندگانی یا خاطرهپردازی نخواهد بود، بلکه بهصورتی بالقوه فضایی برای طرح پندارهی «تغییر» فراهم میکنند. این از آن روست که این نوع روایت فعالانه «امر شخصی» را «سیاسی» میبیند، پرداختی انتقادی و در عین حال متعهدانه به آیندهی جهان دارد و آگاهیهای متفاوت و آلترناتیو را تقویت میکنند. نسخهای از خودمردمنگاری که من با آن درگیر شدم همواره به «رهاییبخشی» متعهد است.
این شکل از خودمردمنگاری مخاطب را به سوی این واقعیت هدایت میکند که مجموعهی بیچونوچرایی از حقیقت وجود ندارد. در خودمردمنگاری نویسنده/هنرمند با نمایش نابرابریهای قدرتِ نهفته در روابط انسانی و همچنین فرهنگهای پیچیدهی احساسات در این روابط نابرابرْ داستانهای شخصی خود را به واقعیتهایی سیاسی تبدیل میکند. این روایتهای الهامبخش به زبان روزمرهی مردم عادی بیان میشوند و آنها را به سفری میبرند که در آن تجربهی شخصی مسئلهمند و فهمپذیر و روابط اجتماعی به شیوهای مستند صورتبندی میشود، بهشکلی که نشانههای تغییر را میشود در آن روایتها شناسایی کرد.
«- با خودِ کُردیام چه کنم؟ با کُردیِ کاغذندیده و تنها شفاهیام چه؟ برای مثال، میتوانم مکانهایی در زبان را نشانه بروم که در آنها زبان مادری با زبان نامادریام تداخل مییابد و منطق زبانی کُردی خود را به زیستجهان فارسی تحمیل میکند. یافتن این مکانهای ضداستعماری در زبان، به فرض وجود، خودش سوژه یک تحقیق است. یا میتوانم تمهیدات نوشتاری-هویتی مرسوم در ادبیات پسااستعماری را به کار بگیرم. مثلاً میتوانم حداقل نام بخشی از این تز را به کُردی بگذارم و یا بهتر، به سنت ادبیات اقلیت پیوند بخورم، بدان معنا که مدنظر دلوز است.
– نه عزیزم به فارسی بنویس! به زبان مسلط، به زبان دیگر-خودیِ مسلطت بنویس! چه فرقی میکند برایت؟ آیا تو صاحب زبانی اصلاً؟ برای نمونه چهار اثر تاریخی مربوط به مناطق کُردنشین یعنی شرفنامهی بدلیسی، حدیقه ناصریه، زبده التواریخ سنندجی و سیرالاکراد و تحفه ناصری به زبان فارسی و عربی نوشته شدهاند- اصلاً مگر تو کُردی یا کُرمانج؟ آیا زبان تو در سطوح گفتار متوقف نشده است؟ با این نحو ساده و لنگ چه میتوانی گفت؟»[۴]
امکانپذیر ساختن تغییر نیازمند داشتن زاویهدیدی خُرد و نسبی است و خودمردمنگاری با تأکید بر ابعاد متفاوت و متنوع جامعه یا پدیدهای خاص، نگاهی تکثرگرا دارد و فضا را برای طرح امور کمتر بدیهیپنداشتهشده باز میکند. در چنین شرایطی دیدگاههای به حاشیهراندهشده امکان بروز مییابند تا از ضرورت تغییرات اجتماعی بگویند و آن را دستکم تخیلپذیر نمایند.
خودمردمنگاری با افشای این مسئله که دیدگاه هیچ کنشگری بهلحاظ سیاسی خنثی نیست وظیفهی نویسنده/هنرمند را ایستادن بر جایگاه و مواضع خود و آشکارسازی آن برای مخاطب میداند و زمینه را برای بازاندیشی[۵] در خود بیش از پیش فراهم میسازد. بنابراین، نویسنده/هنرمند به جای آنکه باورهای خود را اصولی علمی و جهانشمول در نظر بگیرد، آگاهانه بر آنها تأکید کرده و به تأمل درباره و بازتعریف آنها میپردازد تا نشان دهد که این باورها چه تأثیری بر صورتبندی ما از جهان دارد. چنین فضایی همواره راه را برای گفتوگو و مواجههی هویتهای فرادست و برخوردار از مزیت با هویتهای بهحاشیهرانده فراهم میآورد و شیوههایی را آشکار میکند که گفتمانهای مسلط بهدست کنشگران عادی در زندگی روزمره بازتولید میشوند.
در این بین تجربیات مداوم، حواس و ادراکات بدنی منابع مهمیاند که نگرش انتقادی آنها را بارور میکند. این یعنی نگاه انتقادی میتواند به دانش معتبرپنداشتهشده با بیرحمی بنگرد و عقاید و هنجارهای اجتماعی مسلط را به دیده تردید ببیند.
نوشتن از تجربهی شخصی در زمانهی ما شاهکلید ایدهپردازی دربارهی رویای مشترک همهی انسانها یعنی همان تحقق «عدالت» است. روایت تبعیضهای سیستماتیک و ساختاری حاکی از نوعی تعهد اخلاقی به عدالت است و همچنین موجب همافزایی در شناخت سازوکارهای بازتولیدکنندهی نابرابری. روایتگری فقط سرگذشت آنچه به انسان میگذرد نیست، بلکه میتواند تخیل دربارهی «تغییر» را ممکن کند و سپهرهای جدیدی بگشاید.
چنانچه نویسنده/هنرمند بکوشد تا با طرح پرسشهای مداوم از تجربه، حس و انتخابهای خود، فضا را برای پرسش از «امکانهای نو» فراهم آورد، راه تجربههای بدیل را بر خود و مخاطب خود خواهد گشود، راهی به سوی رهایی. ما نیازمند تأمل در خود، لحظهی حال و روابط انسانی هستیم تا ببینیم چطور میتوان در واکاوی همهچیز عاطفهی انسانی را دخیل کرد و، از همه مهمتر، در «عصر ظلمت» اخلاقی بود.
[۱] Ellis, C. & Bochner, A. (2000) Autoethnography, Personal narrative, Reflexivity: Research as subject. In N Denzin & Y. Lincoln (Eds.), Handbook of qualitative research (733-768) Thousand Oaks, CA: Sage.
[۲] Positionality
[۳] شیوا علینقیان، (۱۴۰۱) خط آبی کمرنگ: روایتی بازاندیشانه از تجربه مادری در ایران مدرن، نشر فرهنگ جاوید.
[۴] محمود طلوعی، (۱۳۹۲) یک تحلیل خودقومنگاشتی از یک کرمانج خراسانی، پایاننامهی کارشناسی ارشد، دانشگاه علم و فرهنگ.
[۵] Self-Reflexivity