0

میدوی: جنگ ظفار و امتناع حافظه

امیر علیخانی

صفحات خالی تاریخ کم نیستند. بااین‌حال، وقایع ظفار با خطوطی رنگ‌‌ورورفته و شمایلی مبهم و مخدوش در این میان جای گرفته‌ است. با وجود گذشت بیش از نیم قرن و دگرگونی‌های سیاسی، خاطره‌ی شورش و جنگ ظفار به گنگی در حافظه‌ی جمعی‌ ما باقی مانده‌ است‌. آنچه این وضعیت را پدید آورده «سکوت» است: سکوتی که از حکومت وقت آغاز شده و تا به امروز در میان بازماندگان ادامه ‌یافته است. 

عملیات ارتش ایران در ظفار به‌گونه‌ای محرمانه و سرّی شروع شد و تا اعلام رسمی از سوی رژیم پهلوی انعکاسی در جراید و رسانه‌های جمعی نداشت. در آن زمان مردم ایران شناخت چندانی از سرزمین عمان و استان ظفار نداشتند و به همین دلیل در آغاز ِدخالت نظامیْ رژیم سعی می‌کرد تا حد امکان خبری از آن به بیرون درز نکند. از سوی دیگر، این اختفای عامدانه از سوی رژیم عمان نیز تشدید و حتی حضور ارتش ایران در این نبرد تکذیب می‌شد. در نتیجه‌ی هماهنگی این راهبرد سکوت و سرپوش از سوی ایران و عمان، این وقایع چندان مورد توجه مطبوعات جهانی نیز قرار نگرفت.

پیش از اعزام، مأموریت در عمان برای سربازان ارتش صرفاً شایعه‌ای بود که اینجا و آنجا به گوششان می‌رسید. بسیاری از افراد محرمانه انتخاب و ارزیابی می‌شدند و بی‌هیچ اطلاعی از محل و هدف مأموریتشان ناگهان خود را در سرزمین عمان می‌یافتند. برخلاف روایت رسمی‌ِ آن زمان، بسیاری از آنان تنها مشغول گذراندن خدمت سربازی‌شان بودند. خانواده‌ها نیز هیچ اطلاعی از موقعیت فرزندان خود نداشتند. به هر واحد نظامی مستقر در ظفار یک کد پستی تعلق می‌گرفت که همه‌ی مبادلات صرفاً باید از خلال آن صورت می‌گرفت. فرایند ارسال و دریافت پیام باید تابع دستورالعمل مقامات بالاتر و فرماندهان نظامی انجام می‌شد و عکس‌برداری ممنوع بود. در ابتدای جنگ، نیروهای ایرانی از لباس‌های نیروی نظامی عمان استفاده می‌کردند و گاه در بازگشت به ایران آن را بر تن داشتند. این امر تا جایی پیش رفت که بهای انتشار اطلاعات و اخبار از سوی سربازان ارتش محکومیت به مجازات در دادگاه‌های نظامی بود. 

مجروحان جنگی تنها در تعداد محدودی بیمارستان ویژه و تحت‌نظر سازمان امنیت بستری می‌شدند. پیکر جان‌باختگان به ایران بازگردانده می‌شد، اما اجازه‌ی اطلاع‌رسانی درباره‌ی آنها وجود نداشت. در برخی موارد افراد در شهری غیر از زادگاهشان به خاک سپرده می‌شدند و خانواده‌ها اجازه‌ی کفن‌ودفن مستقل را نمی‌یافتند. رادیو و تلوزیون دولتی ایران نیز در مورد تلفات جنگ کاملاً سکوت کرده بودند. بدین ترتیب، سکوتی همگانی برقرار شده بود، چه از سوی دولت، ارتش و مجلس شورای ملی و چه از سوی رادیو و تلوزیون و جراید دولتی. به همین دلیل، حتی تا به امروز نیز آمار دقیق و مشخصی از قربانیان عملیات رژیم پهلوی در ظفار به‌ دست نیامده است.

علی‌رغم این سیاست سکوت، هنوز هم رد‌وپی‌هایی از این وقایع وجود دارد. این‌ نشانگان لزوماً در اسناد و آرشیوها نیستند، بلکه در خرده‌چیزهای به‌ظاهر بی‌اهمیت به حیات خود ادامه می‌دهند: نامه‌ها. در اینجا یادداشت‌ها و عکس‌هایی که به قصد خبررسانی یا ثبت تاریخ پدید نیامده‌اند بیش از هر سند طبقه‌بندی‌شده‌ای بر تاریخ و رویدادها دلالت می‌کنند. 

«به ما گفته بودند که موقع نوشتن نامه، اصلاً به جنگ و ظفار اشاره نکنید. هشدار داده بودند که بی‌توجهی به این دستور ممکن است متخلف را با دادگاه صحرایی مواجه کند. گردان نامه‌های سربازان را جمع می‌کرد و به صندوق پستی شیراز با شماره‌ای معین می‌فرستاد و بعد نامه‌ها از آنجا به آدرس خانواده‌های ما پست می‌شد. البته به نظر می‌رسید که این هشدارها از حد تهدید فراتر نمی‌رفت. چون خودم نامه‌ای به مادرم نوشتم و در آن از جنگ و ظفار و غم و اندوه گذران سربازی در غربت گفتم که البته تبعاتی برایم نداشت.»

نامه‌ها با وجود زبان لکنت‌آمیزشان حقیقی‌ترین روایت‌‌های این وقایع را دربردارند. این نامه‌ها ماهیتی سیاسی‌‌ دارند، چراکه سطحی از تاریخ را رویت‌پذیر می‌کنند که پیش‌ از این در زیر غبارها بوده است. نامه‌هایی که تنها برای فردی «آشنا» و در ساحتی شخصی نگاشته شده بودند، به‌واسطه‌ی همین پیوند، طنین صدای راستین تاریخ را به گوش همگان می‌رسانند‌: صداهایی که بر حقانیتشان پای می‌فشارند. 

در گشت‌و‌گذارم در آنچه از وقایع ظفار موجود و دردسترس بود، دریافتم که چگونه سانسور و سکوت رژیم وقت به اذهان بازماندگان آن هم رخنه کرده است: سکوتی که خود را در هیئت ترس و امتناع از بازگویی‌ وقایع آشکار می‌کند. شاید آنچه مرا به کنکاش دراین‌باره سوق داد، همین کنجکاوی در ترس ‌پدرم باشد، کنجکاوی دربارهی بیم او از بازگو‌یی و یادآوری دوره‌ای از زندگی‌اش. 

 

تاریخ

8 ژانویه ,2024

اشتراک‌گذاری