shahram

درباره‌ی خودمردم‌نگاری: در جست‌وجوی امید

اگرچه در دهه‌ی گذشته خودمردم‌نگاری به‌مثابه‌ی روشی آکادمیک به رشته‌های علوم اجتماعی و علوم انسانی مانند هنر، ارتباطات و مطالعات آموزش راه‌ یافته است، این روش در میان انسان‌شناسان محبوبیت چندانی ندارد. امروزه، مجله‌ای با این نام[۲] وجود دارد و کنفرانسی نیز در ایالات متحده‌ی آمریکا در ارتباط با این رشته برگزار می‌شود. تابه‌حال، چندین کتاب راهنمای آکادمیک درباره‌ی خودمردم‌نگاری چاپ شده است و به موازاتش آثار هنری و فیلم‌های داستانی و غیرداستانی زیادی با رویکردی خودمردم‌نگارانه ساخته شده‌اند.

دو‌ نمونه‌ی ایرانی

صحنهای از فیلم ناخوانده در تهران به کارگردانی مینا کشاورز_ سوار بر قطار
صحنه‌ای از فیلم رادیوگرافی یک خانواده به کارگردانی فیروزه خسروانی

اما، تأکید بر این نکته مهم است که خودمردم‌‌نگاری زندگی‌نامه نیست. زندگی‌نامه بر درون تمرکز می‌کند، در حالی که نگاه خود‌مردم‌‌نگاری به بیرون معطوف است. در خودمردم‌نگاری، فرد نه بر سوبژکتیویته‌ی خود تمرکز می‌کند و نه بر عینیت جهان، بلکه تمرکزش بر چیزی است که در فضای میان آن دو ظاهر می‌شود.

برای من، جالب‌ترین و الهام‌بخش‌ترین پرسش‌های فکری در زمینه‌ی خودمردم‌نگاری از دل فضاهای بینابینی شکل می‌گیرند، جایی که ساختارها از جا کنده و موقعیت (حقوقی و اجتماعی) فرد در نظم اجتماعی و ساختاری دستخوش می‌شود و تعریف معلومش را از دست می‌دهد: فضایی میان اینجا و آنجا، میان اکنون و زمان‌های دیگر، میان من و تو، فاصله‌ی بین انسان‌ها‌ و شهروندان، فاصله‌ای که مرزها ایجاد می‌کنند، میان افرادی با هویت قانونی و آنها که زیستشان برچسب غیرقانونی می‌خورد.

خودمردم‌نگاری شیوه‌ای تحقیقی و اسلوبی نوشتاری برای کشف این بینا‌بین به دست می‌دهد. در این‌ فاصله‌ی بینابینی است که امکانی برای پیوند زدن داستان‌های من با تجربیات دیگران، از جمله خوانندگان، فراهم می‌آید. به این ترتیب، افراد بیشتری می‌توانند باداستان‌های من ارتباط برقرار کنند. برخلاف روایت‌های غیرشخصی، خود‌مردم‌نگاری از خوانندگان خود می‌خواهد «حقیقت داستان‌هایشان را احساس کنند و بدل به همراهان فعالی شوند که با خط داستانی از منظر اخلاقی، عاطفی، زیبایی‌شناختی و فکری درگیرند».[۳] و البته که حضور و مشارکت من صرفاً حضوری سیاسی و آکادمیک نیست، بلکه جنبه‌های عاطفی نیز دارد. خودمردم‌نگاری بدل به نوعی «مشارکت عاطفی» می‌شود. [۴] و این به معنای آن است که به خود اجازه دهیم خشم و غم افرادی را که در میدان ملاقات می‌کنیم حس کنیم.

بی‌شک تمام مردم‌نگاری‌ها تحت‌تأثیر احساسات، جایگاه اجتماعی و پیشینه‌ی فردیِ مؤلفانشان هستند، اما این امر آنها را به خودمردم‌نگاری بدل نمی‌کند. جالب این است که خودمردم‌نگاری در رشته‌های دیگری همچون آموزش، هنر و ارتباطات مقبولیت بیشتری یافته است تا خود انسان‌شناسی. و یافتن علت این امر البته نیازمند بررسی بیشتر این موضوع است.  

در سال‌های فعالیتم در مقام انسان‌شناس، مصاحبه با مهاجران بی‌مدارک همواره باعث شگفتی‌‌ام شده است؛ زیرا تجربه‌ی این افراد همپوشانی بسیاری با تجربه‌‌ی خودم از مرز دارد، یاد آور آن است و آن‌ را تصدیق و تکمیل می‌کند. یکی از جنبه‌های جالب متن‌های خودمردم‌نگارانه همین محو‌ شدن تمایز میان مردم‌نگار و دیگران است. شباهت‌های تجربه‌ی سوبژکتیو مصاحبه‌شوندگان و منِ مردم‌نگار تمایزات میانمان را کم‌رنگ می‌کند. خودمردم‌نگاری جهان مؤلف را به جهان دیگران پیوند می‌زند و البته این پیوند و ارتباط‌پذیریِ تجربیات نقطه‌ی قوت اصلی این شیوه‌ی تحقیق است. 

این همان هنر قصه‌گویی والتر بنیامین است. بنیامین در جُستار «قصه‌گو: تأملی بر آثار نیکولای لِسکوف» درباره‌ی نگرانی خود در از زوال هنر قصه‌گویی می‌‌نویسد. به باور او، فرم جدید داستانیِ رُمان زمانی تهی از تجربه‌های مشترک پدید آورده و معتقد است این شیوه‌ی جدید روایت موجب نابودی انتقال‌پذیری تجربیات در جهان مدرن شده است. در عصر اطلاعات، دیگر فضایی برای انعکاس و انتقال تجربه وجود ندارد. برخلاف رمان (که مجرای ارتباطی‌ای یک‌طرفه است)، در قصه‌‌گویی تجربه‌‌های شنوندگان در داستان ادغام می‌‌شود تا افراد بیشتری بتوانند با داستان ارتباط برقرار کنند. قصه‌گو به درون خود می‌رود تا داستانی را از آن درون بیرون بکشد. او تجربه‌ی خود را به تجربه‌ی شنوندگان بدل می‌کنند. بنیامین استدلال خود را بر پایه‌ی تمایز میان دو معادل آلمانیِ Erlebnis و Erfahrung برای مفهوم «تجربه» بنا می‌کند.[۵] Erlebnis را می‌توان به تجربه‌ی فردی و بی‌واسطه ترجمه کرد، در حالی که Erfarenhet به معنای تجربه‌ی جمعی و انباشته است. یکی از پیامدهای مدرنیته در نظر بنیامین پایانِ تجربه‌ی جمعی و انباشته است: نخست، تداوم زندگی سوبژکتیو که گذشته را به اکنون پیوند می‌دهد منقطع شد؛ و در درجه‌ی دوم، انتقال‌پذیری تجربه دچار گسست شد.

خودمردم‌نگاری فرصتی برای انتقال، پیوند زدن و به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها فراهم می‌کند. از این طریق می‌توان تجربه‌های فردی، بی‌واسطه و تک‌افتاده را به تجاربی جمعی، انباشته و تاریخی پیوند زد. کنار هم گذاشتن تجربه‌های فردی و تک‌افتاده و تاریخی کردن آنها نوعی مقاومت در برابر برساخت مکرر دسته‌بندی‌هایی مانند «آوارگان»، «مهاجران»، «پناهجویان سیاسی» و مانند اینهاست. تجربیات انباشته و پیوند خورده‌ی قصه‌گو و شنوندگانش، موجب تغییر جهت نگاه ما را از این‌گونه دسته‌بندی‌ها– به‌مثابه‌ی ابژه‌های مردم‌نگارانه– به رویه‌های نظم ملی و شرایطی می‌شود که این نظم بر مهاجران یا عشایر تحمیل می‌کند.

نگاه تقابلی

خودمردم‌نگاری برای من راهی بود تا در آکادمی دوام بیاورم. شیوه‌ی برخورد من با انضباط این محیط متأثر از بدن و تاریخچه‌ی زندگی منِ «ایلاتی» (بختیاری) و مهاجر (در اروپا) است. رویکرد من به برخی مسائل با رویکرد همکارانم خیلی تفاوت دارد. بسیار پیش می‌آید که خودم را در موقعیت «غیرخودیِ درون گروه» بیابم[۶]، یعنی همان موقعیت محقق متعلق به نژادی دیگر میان محققان سفیدی که درباره‌ی گروه‌های نژادی تحقیق و مطالعه می‌کنند. مداخلات من برای مقابله با استیلای سفیدِ همیشه‌حاضر در مطالعات مهاجرت من را، با وام‌گیری از ادوارد سعید، بدل به یکی از دسته‌ی «نه‌گویان» کرده است، کسی که همیشه خود را «بیرون از دنیای آشنا و پرگپ‌وگفت اهالی [حس می‌کند و] پیوسته برآشفته می‌شود و دیگران را برمی‌آشوبد.»[۷] در دیدگاه سعید، بهترین استعاره برای این «نه‌گویان» و روشنفکران حوزه‌ی عمومی مفهوم تبعید است، روشنفکر از جا کنده‌شده‌ای «که وظیفه‌اش طرح پرسش‌هایش معذب‌کننده، مقابله با عقاید متداول و جزمی است.»[۸] در نظر سعید، آگاهی تبعیدی و «غیرخودی بودن» از واجبات شکل‌گیری نظرگاه انتقادی روشنفکر است. تبعید شدن، ناهم‌‌خوان و لهجه‌دار شدن نیروهای به‌حاشیه‌رانی و طردند، اما در عین حال می‌‌توانند از شروط توانمندسازی هم باشند. خوزه استِبان مونیوز، محقق آمریکایی-کوبایی، که مثل من تبعیدی است، از امکانات بلقوه‌ی این شرایط برای تولید فضاها و سیاست‌های جایگزین صبحت می‌کند و در قالب اصطلاح «ناهویت‌پذیری» به مفهوم‌پردازی درباره‌ی این امکانات می‌پردازد. او در آثارش درباره‌ی سیاست نژادی و کوییرْ ناهویت‌پذیری را نوعی فراروی، خلق و مخیله‌ی رادیکال تعبیر می‌کند.

خودمردم‌نگاری ظرفیتی برای دموکراتیزه‌ کردن دانش به دست می‌دهد. این ظرفیت تا حدی نتیجه‌ی دسترس‌پذیر کردن دانش برای افراد غیرمتخصص و تا حدی نیز مدیون به چالش کشیدن سلسله‌مراتب‌ دانش است، سلسله‌مراتبی که «تخصص عینی تحلیلی را ارزشمند‌تر از دانش برآمده از تجربه‌ی‌ زیسته و واکنش‌های احساسی می‌داند.»[۹] افزون بر این، خودمردم‌نگاری ژانری جایگزین در اختیار محققان غیرغربی می‌گذارد تا موضعی انتقادی اتخاذ کنند و شیوه‌های مسلط تولید دانش را به چالش بکشند. خودمردم‌نگاری شیوه‌ای برای مقابله با شکاف میان شمال/نظریه و جنوب/میدان به دست می‌دهد و «ابزار روش‌شناسانه‌ی بسیار قدرتمندی برای ورود به فضایی پرگریز و بازنمایانه [پیش روی انسان‌شناس می‌نهد] که در اختیار صداهایی که تعمداً خاموش شده‌اند قرار می‌گیرد و در نتیجه گفتمان‌های هژمونیک را به چالش می‌کشد.»[۱۰] علاوه بر این، خودمردم‌نگاری شاید ابزاری باشد در دست مهاجرانی که، به قول رانسیر، برای بازگو کردن داستانشان، یا نسخه‌ی خودشان از آن داستان، امکان شنیده و دیده شدن نمی‌یابند و نمی‌توانند قلعه‌ی مملو از سفیدپوستان مطالعات مهاجرت را در آکادمی به چالش بکشند. خودمردم‌نگاری برای من راهی برای مقابله با تصویری است که رسانه‌های سوئدی برای بازنمایی من ساخته‌ و پرداخته‌اند، موجودی تقیل‌یافته به یک قربانی مهاجرت، کسی که هیچ‌گاه سوژه‌ای با توانایی نظریه‌پردازی تعریف نمی‌شود، بلکه همیشه «تجربه‌ای» است که باید [مانند امراض پزشکی] مورد تشخیص قرار بگیرد.

گروه‌های به‌حاشیه‌رانده‌ و نژادی‌شده، مانند مهاجرانی که مشتاق‌اند داستانشان را روایت کنند، از خودمردم‌نگاری استقبال می‌کنند. در موقعیت‌های پرمخاطره، داستان‌گویی راهی‌ است برای مفهوم‌پردازی درباره‌ی زندگی. بعد از دو دهه زندگی آکادمیک، تصویری که از خودم دارم چندان تصویر یک محقق نیست؛ بلکه بیشتر خودم را قصه‌گویی می‌دانم که تجربه‌های شخصی‌اش را در دل تجربه‌های جمعی می‌نشاند. داستان‌های من قدرت روایی‌شان را از فضاهای مابین این تجربه‌ها به دست می‌آورند. همان‌طور که پیش‌تر گفتم، این فضاهای بینابینی، یا شکاف، همان جایی است که رانسیر (۱۹۹۲) آن را فضای سیاست می‌پندارد. ادوارد سعید هم این شکاف را باز می‌شناخت؛ همان جایی که روشنفکر تبعیدی و بی‌جاشده روزگار می‌گذراند: فضایی برای مواجهه‌ی انتقادی و تقابلی.[۱۱] 

مهم‌ترین هدفم در نگارش خودمردم‌نگاری‌هایی که تابه‌حال نوشته‌ام وصل کردن و پیوند زدن تجربه‌های انسانی بوده است. این همان قدرت داستان است. مهاجران، پناه‌جویان و مسافران بی‌مدرک [بخوانید بی‌کاغذ و قلم] قصه‌گو‌های فوق‌العاده‌ای هستند. اگر با آنها دم‌خور بوده‌‌ باشید، حتماً این را به چشم خود دیده‌اید. نیاز و اشتیاق به قصه‌گویی از کجا می‌آید؟ داستان از مقتضیات مخاطرات چندگانه و سایه‌ی همه‌جاحاضر مرگ است. داستان و داستان‌گویی برای مردم بی‌جاشده راهی برای مقاومت در برابر فراموش کردن و فراموش شدن است. بنابراین، جای تعجب نیست که کتاب خودمردم‌نگارانه‌ی من به‌ویژه میان مردم مهاجر یا با پیشینه‌ی مهاجرت مقبولیت می‌یابد.

نوشته‌های برخی فمینیست‌های پسااستعماری غیرسفید مانند بل هوکس، سارا احمد، روث بهار و گلوریا آنزلدوئا– که در سرزمین‌های بینابینی میان چندین مرز زندگی و کار‌کرده‌اند– حاوی عناصری از خود‌مردم‌نگاری است. این زنان دو‌گانه‌ی احساس (زنانه) و علم (مردانه) را به چالش می‌کشند و به ما یادآوری می‌کنند که امر خصوصی همان امر سیاسی‌ است. می‌دانیم که این نویسندگان در بسیاری از فضاها جدی گرفته‌ نشده‌اند و این امر مصائب بسیاری برایشان ایجاد کرده است. گاه بابت شیوه‌ی نوشتن «نامحققانه‌‌»شان نکوهش شده‌اند و گاه زبان «حرام‌زاده‌»شان– که احساسات و نظریه، امور شخصی و سیاسی را به هم می‌آمیزد–تهدیدی برای شیوه‌ی تولید دانش خنثی، سیاست‌زدوده و غیرشخصی مردان سفید قلمداد شده است.

بنا‌بر‌این، این ژانر نگارش عمدتاً فضایی برای استعمارزدایی است، فضایی معرفت‌شناسانه برای تمرین‌، تجربه و کنشگری اجراگرایانه‌ با هدف مقابله با ماهیت سفید و استعمارگرایانه‌ی محیط آکادمی و دیگر محیط‌ها.[۱۲] مطالبی که محققان غیرسفید اخیراً برای شماره‌ی ویژه‌ی مجله‌ی مطالعات فرهنگی  ↔روش‌شناسی انتقادی[۱۳] نوشته‌اند بر شیوه‌ای گواهی می‌دهد که این نویسندگان از خودمردم‌نگاری، به‌‌مثابه‌ی گونه‌ای رادیکال از گزاره‌های دانش بدنمند، برای مقاومت در برابر شیوه‌ی تولید دانش هنجارین استفاده می‌کنند، شیوه‌ی هنجارینی که خود ابزاری استعماری است.[۱۴] 

خودمردم‌نگاری قدرت روایی خود را از مفهوم شهادت‌دهی می‌گیرد. اهمیت صدای شاهد در این است که او آنجا بوده و آنچه اتفاق افتاده را دیده است. شاهدان خودشان  فاجعه را زندگی کرده‌اند. روایت آنها در بازگو کردن داستان و آشکار کردن وقایع از اعتباری دست اول برخوردار است. نا‌امنی همه‌جانبه‌ای که مهاجران در زندگی روزمره‌شان تجربه می‌کنند باید توضیح داده شود،‌ از قایق‌های‌ غرق شده در دریای مدیترانه گرفته تا مراکز بازداشت و نژاد‌پرستی مرگباری که این افراد با آن مواجه‌اند.

چرا؟ چرا اینجایم؟ ریشه‌ی این نفرت کجاست؟ ما سعی می‌کنیم تا با نوشتن خود‌مردم‌نگاری و بازگو کردن داستان‌های زندگی معنایی در این خشونت‌های بی‌معنا پیدا کنیم تا شاید در زمانه‌ی تاریک نفرت و نژاد‌پرستی کورسویی از امید بیابیم. لازمه‌ی مواجهه با این نا‌امنی وجودی و سیاسی، که ناشناخته‌ها و ناگفته‌های بسیاری را در دل می‌پرورد، روایت‌گری است. خود‌مردم‌نگاری مقاومتی در برابر این نا‌امنی و سکوت تحمیلی‌ است. علاوه بر این، صدای خودمردم‌نگارانه‌ی دیگریِ نژادی‌شده بر لزوم پرورش حساسیت‌هایمان نسبت به حق اساسی مهاجران به پرده‌پوشی صحه می‌گذارد، حق به اینکه همه‌چیز فرد مهاجر دیده، فهمیده و مستند نگردد.

دانشمندان فمینیست دگرباشی مانند لورن فورنیه از چهارچوب مفهومی «اتو تئوری» برای نظریه‌پردازی درباره‌ی تجربه‌های زیسته‌‌ی فرد، یعنی همان تئوریزه کردن امر شخصی در قالب امر سیاسی، استفاده می‌کنند. همان‌طور که «خود انتقادی» مد نظر افرادی مانند سیدونی اسمیت و جولیا واتسون مرز بین نقد فرهنگی و روایت زندگی شخصی را کم‌رنگ می‌کند.

خودمردم‌نگاری به راهی برای پاسخ‌گویی و مقاومت در برابر ابداع و باز ابداع به دست دیگران بدل می‌شود.[۱۵] برای بسیاری از ما خودمردم‌نگاری به‌مثابه‌ی صورتی رادیکال از دانش بدنمند نوعی نافرمانی معرفتی ‌است. بدن و تجربه‌ی بدنمند نقشی محوری در خود‌مردم‌نگاری دارند. بدن ساحت نظریه‌پردازی و تولد دانش است و این به معنای آن است که تفکر نظری به تجربه‌های روزانه رخنه می‌کند. معرفت‌شناسی به شیوه‌ی بودنمان در جهان آمیخته است و بنابراین نظریه و عمل یا پراکسیس از هم جدا نیستند. خود‌مردم‌نگاری می‌تواند جنبه‌ای آموزشی و نیز کنش‌گرانه داشته باشد.

و این یعنی امید.


[۹] Williams, 2001

[۱۰] Allen-Collinson, 2013, 15

[۱۱] Said, 1994

[۱۲] see Chawla and Atay 2018.

[۱۳] Cultural Studies ↔ Critical Methodologies (Vol 18. No. 1)

[۱۴] Dutta, 2018

[۱۵] Khosravi, 2010

[۱] Clifford and Marcus, 1986

[۲] The Journal of Autoethnography, University of California Press

[۳] Ellis and Bochner, 2000, 745

[۴] Hage, 2009

[۵] در برخی زبان‌های دیگر مانند سوئدی نیز دو واژه برای تجربه وجود دارد.

[۶] Collins 1986, in Williams 2001

[۷] Said, 1994, 39

[۸] Said, 1994, 4

تاریخ

29 سپتامبر ,2023

اشتراک‌گذاری